یک سال پیش، ریکاردو و فیلیپه با بچه‌ها به اردو رفتند اما به اشتباه آنها را در قطار رها کردند. کلارا دیگر به آنها اعتماد ندارد و تصمیم می گیرد بچه ها را با دوستش سوزانا ببرد. اما اونا هم از بچه جدا میشن...
یک مدیر تشییع جنازه که پس از گذراندن دوران محکومیت خود آزاد می شود، به طور تصادفی با دختری برخورد می کند که باعث تغییر غیرمنتظره ای در نگرش او نسبت به زندگی می شود.
سوجاتا، مادری ایده‌آل، که با چالش‌برانگیزترین موقعیت‌هایی که می‌توان با آن مواجه شد، با لبخند مبارزه کرد.
اتو یک بدخلق است که پس از از دست دادن همسرش از زندگی دست کشیده و می خواهد به همه چیز پایان دهد. هنگامی که یک خانواده جوان در همان نزدیکی نقل مکان می کنند، او همتای خود را در ماریسول تیز هوش ملاقات می کند که منجر به دوستی می شود که دنیای او را تغییر می دهد.
هنگامی که یک گودال در مقابل باب برگر برنامه‌های بلچرها را برای یک تابستان موفق تهدید می‌کند، باب و لیندا سعی می‌کنند تجارت خود را ادامه دهند، در حالی که بچه‌ها تلاش می‌کنند تا رستوران را با حل یک معما نجات دهند.
ویکی با مادرش جوآن و پدرش جیمی زندگی می کند، مردی که در تلاش برای یافتن جای خود است. هنگامی که خاله ویکی، جولیا، پس از آزادی از زندان می رسد، حضور او گذشته را به شیوه ای خشونت آمیز و جادویی بازمی گرداند.
بر اساس داستان واقعی آهنگساز ژوزف بولون، شوالیه دو سنت ژرژ، پسر نامشروع یک برده آفریقایی و صاحب مزرعه فرانسوی، که در جامعه فرانسه به عنوان آهنگساز در برابر عشقی بدبخت به اوج می رسد...
